تو این چند روز اتفاقای واقعا عجیبی افتاد

میگن که اگه یه کاری رو سر وقتش انجام ندی دیگه نمیشه

کاریش کرد. 

باید همون موقع به هر طریقی که می‌شد میرفتم میگفتم ولی خب واقعا نشد

و شد یه حسرت

بدتر از اون اینکه بفهمی اون اتفاقی که افتاده واقعا نیافتاده و یه عمر بافکر اشتباه سر کنی

آدم مغزش صوت میکشه. خدا بگم چیکارت نکنه ای پسر روانی که اون دروغ اون شب گفتی

وقتی میفهمی هیچ انگیزه ای هم از طرف مقابلت نبوده هیچ حسی نبوده ناراحتیت بیشتر میشه

یعنی فکرت اشتباه بوده. 

به هر حال ما ساختیم بااین حال. 

دیگه موندن جایز نیست. حوصله شم ندارم 

امتحان کوفتی زودتر برسه فقط بدم برم از این شهر لعنتی. حوصله مو سر برد اینجا

واقعا ب معنای واقعی کلمه تو یه خلسه بدی گیر کردم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها